شعر درگــیر قــوافی بشود در ضــرر است
یا که سرگرم به وزنش بشود بی ثــمر است
گفتن از حُسن نگار است که اصل هنر است
طلب شاعرتان گوشه ی چشمی نظـــر است
بنـــد ها در گــــره تاب دو تار افتاده
شعر در پیچ و خم گیسوی یار افتاده
درغــــزل های خدا بـیت تو بیت الغـــزل است
صد و ده در همه ی مسئله ها راه حـــــل است
هر چه وصف است برایت همه حکم بدل است
شعر ها هم هـمگی از تـو فقـط یک مــثل است
آن که در علم و عمل بر همه استاد آمد
(دلــبر ماســت که با حُســن خـــداداد آمد)
هــمـه آیــات خدا در پــی تفســـــیر تـــو اند
آن دو تــا برق نگاه است که شمشیر تو انــد
ماه و خورشید دو قاب اند که تصویر تو اند
جزر مد ها هـــمه وابــسته به تکــبیر تو اند
خشم و آرامش تو جزر و مد دریاهاست
دســــت چشــــمان تو کل سند دریاهاست
از دو تا قطره ی اشــــــک تو جهان غمناک است
خــــاک کــوی تــــو شــدن، آرزوی افـــلاک است
هر که از عشق تو مست است، حسابش پاک است
کیســت بــاور بکــند عالـــم تــو در خـــاک است؟
(در ازل پرتو حُسنت ز تجلی دم زد)
و خـــدا عشق تو را هم به گل آدم زد
وقتِ آن است که جام طربم را بدهی
به درت آمـــده ام تا رطبــم را بدهی
منتظر مانده قلم، شعر شــبم را بدهی
خوش حسابی بکنی و طلبم را بدهی
بنـــویسید که مــولام فقــــط یک نفر است
طلب شاعرتان گوشه ی چشمی نظر استحسین صادقی
- ۹۲/۱۱/۰۶
درود
فوق العاده است
از دید من یه مشکل کوچیک داره:
تکبیر به معنی: بزرگکردن, بزرگشمردن, خدارابهبزرگییادکردن, اللهاکبرگفتن ،»منبع: لغتنامه دهخدا
باید یک لغت به معنای فرمان دادن به جای این واژه بیاری ، که البته قافیه اجازه نمیده ،
اما در کل خوب است
بدرود