برخورد ماه و زمین
دارالولایه | جمعه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۲، ۱۲:۵۶ ب.ظ |
۵ نظر
وقـتی کـه دست عـلمدار بـر زمـیـن افتاد
یک لحـظه جاذبه بیزار بـر زمیـن افتاد
دستـش قلـم شد و جوهر ز خـون گریست
دستم رهـا شد و خـــودکار بـر زمیـن افتاد
در لحظه ای که ماه درخـشان هـلال شـــد
در نیمه بود ماه و به یک بار بـر زمیـن افتاد
بـرخــورد ماه و زمیـن بــــود ولـحــظه ها
آن لحـظه ای کـه ماه سـپـهدار بـر زمیـن افتاد
هـمخون خون خدا تـا که غرقه درخون شد
هم ، خـونِ خــون خداوندگـار بـر زمیـن افتاد
در پـای رود آیـنـه ای را نـمــور کرد
انـگــار چهره ی پــروردگار بـر زمیـن افتاد
دیگر نگو ؛ که تاب و توانم تمـام شــد
گویا تمام گردش افـکار بـر زمیـن افتادمحمد مهدی زمانی
- ۹۲/۱۱/۱۱