رواق

دارالولایه

دارالولایه

می ترسی...

از چشمت از این کاسه ی لبریز می ترسم

من اصلا از آیات کفر آمیز می ترسم

وقتی بهار سال من بی تو رقم خورده ست

بدجور از تنهایی پاییز می ترسم

تنها نه غم ، نه درد ، نه غصه ، نه بی تابی

بی تو از این خوشحال بودن نیز می ترسم

وقتی نباشی هر کجا باشم پر ازدردم

فرقی ندارد قونیه ، تبریز ، می ترسم

گفتند با سیگار باید سوخت تا جان داد

از پاکت خالی روی میز می ترسم

بعد از تو من مُردم شبی صدبار ، باور کن

از هرچه شعر شاد روح انگیز می ترسم

ای باد همبستر شدن با موی او بس نیست ؟

بگذر از این شب ، جان من برخیز ...

محمد حسن کریمی

  • دارالولایه

نظرات  (۴)

  • محمدصادق کبیری
  • ای باد همبستر شدن با موی او بس نیست ؟

    بگذر از این شب ، جان من برخیز ...میترسم

    ...........

    بیت 3 ضعیفتر از بقیه ابیات است.

    پیروز باشی

  • سیدعلیرضاطباطبایی اصیل
  • زیبابود.فقط یه سوال بیت اخر میترسم یا عنوان شعرتون یعنی میترسی؟
    سلام

    زیبا بود
    ولی یکم توی استفاده از ردیف کم کاری شده
    دلیل بعضی از ترسیدن ها درست و منطقی نیست

    موفق باشی دوست عزیز
    سلام

    ببخشید ولی شما اصلا شعر رو میدونید جی هست؟
    خوردنیه عایا؟

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی