رواق

دارالولایه

دارالولایه

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

کمای عشق

دیگرنمی دانم چگونه شعرگفتن را

دربیت ها فکرتو کردن،باتوماندن را

افتاده ام من درکمای عشق و میپرسم

فرق میان زندگی سرد و مردن را

امشب هوای شعربارانیست مانند

وقتی که فهمیدم چه ساده دلبریدن را

میخوردم ازبالا به شیشه تاکه یک لحظه

شایدببینی مردن وجان کندن من را

من عاشقت بودم ولی کارتویادم داد
ازیک هوس تاابروازعشق بردن را

هروقت ازتوشعرگفتم اشباهی شد

دیگرنمی دانم چگونه از تو گفتن را     

سید علی رضا طباطبایی اصیل

 

تماشای قلم

امشب قلم نشسته تماشاکندتورا

آخر چگونه درغزلش جا کند تو را

شعرم پراستعاروتشبیه می شود

وقتی غزل به شیشه ی دل،هاکندتورا

نقاشی نگاه تو بارنگها چه سخت

شاعرشدم که واژه تمناکندتورا

اصلافریب چشم تورا خورده بوددل

شاید که چشم توست که زیباکندتورا

لب چیز دیگریست ، میان غزل پرید

ساقی که آخرم شده پیداکندتورا.....

 

سیدعلی رضاطباطبایی اصیل