رواق

دارالولایه

دارالولایه

۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

حواست هست؟

از این نفس های بدون عشق ، بی حاصل

از این هوس هایی که کرده عقل را باطل

از حس عاشق بودن  و  فردای آن غافل

از زندگی غرق  در  دریای  بی ساحل

 

من خسته ام این را خودت هم خوب می دانی

این خانه را کردی تو  ویران  و  نمی مانی

 

وقتی تو را در قاب یا در خواب میبینم

در صفحه ی فکر خودم مهتاب میبینم                  
                                                     
من تشنه ات هستم تورا چون آب میبینم

در  چشم   تو دیوان شعر ناب میبینم        

 

یعنی هنوزم عاشقت هستم حواست هست؟

یا مثل سابق مشکلت جنس لباست هست؟

 

لب باز کن تو شاعری شاعر نمی خواهی

از  حال  این مضمون  تکراری  تو  آگاهی

وقتی که می افتی خودت در راه گمراهی

آنوقت دنیا می شود یک گربه من ماهی

 

یعنی که هم تقصیرهایت گردنم باشد

هم جای چاقوی خیانت  بر تنم  باشد

 

من تحت تأثیر توأم این حس تکراری

حسی ازاین زندگی از عشق بیزاری

وقتی که میبینم نداری با دلم کاری

یااینکه تنها میشوم در بند بیماری

 

جای تعجب نیست تو اعدام من باشی

در فکر تیغ و خودکشی اقدام من باشی............

 

سید علی رضا طباطبایی اصیل

خیانت

خیانت

از وقتی مضمون تکراری اشعارم شد

که نگینم را در رکاب دیگری دیدم....

 

سید علی رضا طباطبایی اصیل

می ترسی...

از چشمت از این کاسه ی لبریز می ترسم

من اصلا از آیات کفر آمیز می ترسم

وقتی بهار سال من بی تو رقم خورده ست

بدجور از تنهایی پاییز می ترسم

تنها نه غم ، نه درد ، نه غصه ، نه بی تابی

بی تو از این خوشحال بودن نیز می ترسم

وقتی نباشی هر کجا باشم پر ازدردم

فرقی ندارد قونیه ، تبریز ، می ترسم

گفتند با سیگار باید سوخت تا جان داد

از پاکت خالی روی میز می ترسم

بعد از تو من مُردم شبی صدبار ، باور کن

از هرچه شعر شاد روح انگیز می ترسم

ای باد همبستر شدن با موی او بس نیست ؟

بگذر از این شب ، جان من برخیز ...

محمد حسن کریمی